سلام خدمت کاربران عزیز
من علیرضا سیفی به شما مژده ی تمام شدن وبلاگ را می دهم
آدرس وبلاگ بعدی که با نام امام حسین (ع) استرا به شما می دهم.
امید وارم با نظرات خود مارا در انجام وظایف وبلاگ سرفراز فرمایید.
پایگاه مجازی امام حسین(ع):
مدیریت پایگاه های مجازی امامان:
emaman.blogsky.com
در 15 مبارک رمضان سال سوم هجری در مدینه منوّره و در خانه ولایت، علی و زهرا این دو نور چشم رسولخدا صلی اللّه علیه و آله لحظه شماری می کنند تا اوّلین هدیه الهی و نخستین گل خوشبوی درخت نبوّت و ولایت را از خدای خود دریافت دارند و سرانجام در بهترین زمان و شریفترین مکان این گل خوشبو به دنیا آمد و با این ولادت خجسته و مبارک مدینه پیامبر غرق در شادی و نور شد.برای تیمّن و تبرّک به گوشه هایی از سخنان دیگران درباره آن حضرت می پردازیم....
مهربانی و مهرورزی
مهربانی با بندگان خدا از ویژگی های بارز امام مجتبی(علیه السلام) بود. اَنس می گوید: روزی در محضر امام بودم که یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن گل را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی به او فرمود: «برو، تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد. آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است هرکس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید». (نساء/ 86) سپس فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود»....
بازگشت به مدینه منوره
امام حسن مجتبی علیه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاویه و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن دید که به همراه بعضی از یاران، از کوفه به مدینه جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت نمایند.
او به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش، کارنامه امام حسن علیه السلام در مدینه منوره
....
شهادت امام علی (ع)
سال چهلم هجری در حالی که خاندان وحی و امّت اسلامی در سوگ امیرمؤمنان علی علیه السلام نشسته اند، کوفه، مرکز استقرار خلافت علوی، بار دیگر انتخاب و آزمایشی برزگ را تجربه می کند. صبحگاه روز بیست و یکم ماه رمضان، ابن عباس به میان مردم آمده و می گوید:
ای مردم! امیرمؤمنان به سرای دیگر سفر کرد و فرزندش را از برای شما به یادگار گذاشت. اگر دوست دارید، فرزندش به سوی شما آید!
مردم گریستند و خواستار حضور امام مجتبی علیه السلام در میان خود شدند. حضرت، به مسجد کوفه آمد و پس از سپاس الهی و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین ادامه داد:
..
اما این مسأله سبب انزاوای کامل اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از جامعه و بی تفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمی شد و فعالیت های ارزنده ای از خود نشان می دادند. در این میان امام مجتبی (علیه السلام) نیز سهم عمده ای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی کوتاه به فعالیت های فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفکند....
اما این مسأله سبب انزاوای کامل اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از جامعه و بی تفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمی شد و فعالیت های ارزنده ای از خود نشان می دادند. در این میان امام مجتبی (علیه السلام) نیز سهم عمده ای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی کوتاه به فعالیت های فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفکند.
الف) فعالیت های سیاسی
1. بسیج مردم برای شرکت در جنگ جمل
ناتوانی شدید عثمان در حاکمیت، تبعیض ها، قومیت گرایی ها، بخشش های بی حساب و کتاب از بیت المال و ده ها مشکل دیگر، سبب شد تا جبهه ای معترض و عدالت خواه از مردم مدینه در برابر او صف آرایی کنند. عثمان به تحریک شماری از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبیر و عمرو عاص کشته شد و خلافت به امام علی (علیه السلام) رسید. امام (علیه السلام) با وجود این که او را حاکمی عادل نمی دانست، ولی از فتنه قتل او نیز ناخشنود بود؛ زیرا می دانست این آشوب، آشوب های دیگری در پی خواهد داشت.
نشان دادن موضعی شفاف از سوی امام، بهانه ای برای عناصر سودجو شد تا آن را بهانه ای برای قدرت طلبی خود قرار دهند. امام علی (علیه السلام) حکومت خود را با عدالت پیش می برد و آنان که به زراندوزی های زمان عثمان خو کرده بودند و همانانی که مردم را به قتل او تشویق می کردند، پس از مدتی که اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند. و در بصره به اخلال گری و آشوب طلبی دست زدند. امام علی (علیه السلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیه السلام) را برای جلب مشارکت مردم در ستیز با پیمان شکنان به کوفه فرستاد.1 برخی از مردم وقتی او را دیدند که می خواهد برای آنان سخنرانی کند، زیر لب می گفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبی (علیه السلام) به سبب بیماری ای که داشت، به ستونی تکیه کرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد کرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.2
مردم پس از شنیدن سخنان امام مجتبی (علیه السلام) آمادگی خود را برای شرکت در جنگ و یاری امام علی (علیه السلام)اعلام کردند و امام مجتبی (علیه السلام)توانست سپاه انبوهی را برای جنگ در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) گرد آورد.
2. شرکت در جنگ جمل
همان گونه که گفته شد، امام مجتبی (علیه السلام) در جنگ جمل حضوری چشم گیر و شجاعانه داشت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایشان را بر میمنه (سمت راست) سپاه گماشت3 و ضربه نهایی را ایشان با نحر کردن شتر عایشه به انجام رسانید و جنگ را به سود امیرالمؤمنین (علیه السلام)پایان داد.4
3. بسیج مردم برای شرکت در جنگ صفین
آتش جنگ جمل فروکش نکرده بود که زمزمه هایی ناآشنا در برپایی فتنه خونین دیگری از آن سوی مرزها به گوش رسید. معاویه و همدستانش سرگرم تجهیز سپاه و جمع آوری نیرو برای جنگ با امام علی (علیه السلام) بودند. خبر به امیرالمؤمنین (علیه السلام)رسید. امام علی (علیه السلام)فرزندش امام مجتبی (علیه السلام) را مأمور کرد تا برای مردم سخنرانی کند و آنان را برای دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشویق کند. امام مجتبی (علیه السلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شیوایی بیان نمود و این گونه مردم را به جنگ با معاویه تشویق کرد.5 سخنرانی گرم و آتشین امام مجتبی (علیه السلام) شوری در دل ها افکند و مردم را برای نبرد آماده ساخت.
4. شرکت در جنگ صفین و فرماندهی نظامی
متأسفانه بر خلاف خواست امام علی (علیه السلام)، در راستای ارشاد عمومی و تنویر اذهان، بهترین لحظه های خلافتش، صرف جنگی طولانی گردید؛ در حالی که این دوران درخشان می توانست صرف عمران و آبادانی و تحقق برنامه ریزی های حکومت علوی گردد. امام مجتبی (علیه السلام)در جنگ صفیّن نیز از سوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور یافت که سمت فرماندهی میمنه لشگر را بر عهده گیرد6. امام مجتبی (علیه السلام) در رکاب پدر، دلاورانه شمشیر می زد و حمله می کرد. وقتی علی (علیه السلام) رزم او را دید که چگونه به قلب دشمن حمله ور می شود، برای محافظت از جان او و برادرش حسین (علیه السلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند. امام علی (علیه السلام) فرمود: «پسرانم را از جنگ باز دارید که از به خطر افتادن جان آن دو بیم دارم و می ترسم نسل رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قطع شود».7 در گرماگرم جنگ، وقتی معاویه جنگیدن امام مجتبی (علیه السلام) را دید، خواست تا سیاست پلید و همیشگی «تطمیع و تفرقه» را درباره امام حسن(علیه السلام) به کار گیرد. از این رو، کوشید تا امام مجتبی (علیه السلام) را با وعده های پوشالی از میدان به در کند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر ـ فرزند کوچک خلیفه دوم و از یاغیان آزاد شده دوره عثمان ـ را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (علیه السلام) را با وعده خلافت و دیگر بهانه ها از میدان به در کند. وقتی عبید الله، امام مجتبی (علیه السلام) را مشغول کارزار دید، نزدیک رفت و گفت: «با تو کاری دارم». امام دست از جنگ کشید و نزدیک آمد. عبید الله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندی فرمود: «گویی می بینمت که امروز یا فردا کشته خواهی شد، ولی شیطان فریبت داده و این کار را برایت زیبا نموده است تا روزی که زنان شام بر جنازه ات بگریند. به زودی خدا بر زمینت می زند و جنازه ات را با صورت به خاک می کشد». عبید الله شگفت زده و ناامید و سر افکنده به سوی خیمه گاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پی برد و گفت: «[شرمگین مباش] او پسر علی است».8
5. سخن گوی امام علی(علیه السلام) در ماجرای حکمیت
جنگ صفین طولانی شده بود. امام علی (علیه السلام) دست از حقیقت بر نمی داشت و معاویه بر سخن باطل خود پای می فشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختی نشان می دادند. تا آن جا که نوشته اند: این جنگ ماه ها به درازا کشید. سرانجام تا پیروزی لشگر حق تنها چند ضربه شمشیر دیگر نیاز بود، که به دستور معاویه، قرآن ها را بر سر نیزه ها کردند و کتاب خدا را بازیچه دنیا پرستی و قدرت طلبی خود قرار دادند. در نتیجه این دسیسه، در سپاه امیرالمؤمنین (علیه السلام)دو دستگی افتاد و چشم های ظاهربین و نیز بازوان خسته از جنگ، شمشیرها را زمین گذاشتند و امام را به پذیرش حکمیت وادار کردند. دیری نپایید که بزرگی و جبران ناپذیری این اشتباه برای همگان به اثبات رسید. از این رو، به سختی ابراز پشیمانی کرده و حتی بعضی از امیر المؤمنین (علیه السلام)خواستند تا پیمانی را که به اصرار آنان بسته بود، بشکند و جنگ را بی محابا آغاز کند، ولی برخی نیز به بهانه های مختلف، خودِ حضرت را در این جریان مقصّر دانستند. بیم آن می رفت که آشوب گری از سرگرفته شود و فاجعه دیگری به وقوع بپیوندد. در این جا، لازم بود تا چهره ای که برای همگان مورد پذیرش و احترام است، میانجی گری کند و آشوب را پایان بخشد. به همین منظور، امام علی (علیه السلام)فرزند بزرگش حسن (علیه السلام) را که چهره ای پذیرفته شده بود، مأمور کرد تا از طرف ایشان مسأله را روشن و مشکل را حل کند. او باید نخست با دلایل قانع کننده، حکمی را که ابوموسی اشعری صادر کرده بود، لغو می کرد و نیز برای جلوگیری از فتنه های مخالفان، مشروعیت کاری به عنوان حکمیت را نیز می پذیرفت. این کار در آن موقعیت حسّاس که بیش تر حاضران جزو مخالفان بودند، بسیار دشوار می نمود و کسی جز امام مجتبی (علیه السلام)در میان هواداران علی (علیه السلام) توان انجام چنین مسؤولیتی را نداشت. امام مجتبی (علیه السلام)درآن جمع این گونه فرمود: «ای مردم! بی گمان شما درباره این دو مرد [عمرو عاص و ابوموسی [زیاده سخن گفتید و آن ها را برگزیدید تا با کتاب خدا حکم کنند؛ نه از روی هوای نفس شان. ولی آن ها با هوای نفس خویش حکم کردند؛ نه با کتاب خدا و کسی که چنین کند، حَکَم نیست، بلکه محکوم است. عبدالله بن قیس (ابوموسی) که عبدالله بن عمر را خلیفه قرار داد، سه اشتباه کرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت کرد؛ زیرا عمر به خلیفه قرار دادن وی راضی نبود. حتی او را از اعضای شورای شش نفره نیز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراین باره مشورت نکرده بود؛ و سوم مهاجرین و انصار که پایه های حکومت اسلام را منعقد کرده اند و نظر آن ها مورد پذیرش مردم است، نظری در این باره نداده اند (و این حکم تنها از آن این دو نفر است). ولی اصل مسأله حکمیت و مشروعیتش پذیرفته است و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز سعد بن معاذ را در جریان بنی قریظه حَکَم قرار داد و او نیز آن چه را که مورد رضای خدا بود، حکم کرد. بی تردید اگر او مخالفت می کرد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیز رضایت نمی داد».9 سخنان شیوای امام، که جایگاه علمی و سیاسی امام حسن (علیه السلام) را برای همگان آشکار می ساخت، مسأله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هیچ گاه دست از فتنه گری برنمی داشت.
6. مشاور سیاسی و جانشین امیر المؤمنین علی (علیه السلام)
با بررسی جریان های تاریخی عصر امام علی (علیه السلام)، روشن می شود که امام حسن (علیه السلام)، در تمامی تصمیم گیری های امام علی (علیه السلام)و برنامه ریزی های او نقش مهم و تعیین کننده ای داشته است؛ زیرا امام علی (علیه السلام) همواره در حل مسائل با امام حسن (علیه السلام) مشورت می کرد. همین مسأله، توانایی والای امام مجتبی (علیه السلام) را به اثبات می رساند؛ چه اگر فردی داناتر و تواناتر از او در میان هواداران امیرالمؤمنین (علیه السلام)یافت می شد، حتما او انجام این مهم را بر دوش می گرفت. در کتاب های تاریخی آمده است که پس از پایان جنگ جمل، حضرت علی (علیه السلام) مدت یک ماه را در بصره سپری کرد و در این مدت بیمار شد. در تمام این دوره، امام مجتبی (علیه السلام)به جای آن حضرت نقش جانشین را بر عهده گرفت.10 هم چنین نوشته اند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش از جنگ با معاویه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را برای مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهی کرد. در این هنگام، امام مجتبی (علیه السلام)به عنوان مشاور سیاسی امام (علیه السلام)، پس از ستایش الهی، نظر خود را در مورد جنگ بیان نمود.11
ب) فعالیت های فرهنگی
1. مشاور و جانشین فرهنگی امام علی (علیه السلام)
امام مجتبی (علیه السلام) در تبیین مسائل علمی و اعتقادی بسیار توانا بود. این امر از همان اوان کودکی در ایشان نمودار گردید و حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دلیل آگاهی از فرهیختگی امام مجتبی (علیه السلام) در کودکی به او دستور حلّ مسائل را می دادند. نوشته اند: علی (علیه السلام) در «رُحبَه» ـ از محله های کوفه ـ بود که مردی نزد او آمد و بسیار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمایم». حضرت علی (علیه السلام)فرمود: «تو از ما نیستی، بلکه برای پادشاه کشور روم پرسش هایی پیش آمده بود که آن را با پیکی به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاویه خواست و اینک نیز آن جاست و چون معاویه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را برای حلّ آن ها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتی، سخنان امام(علیه السلام) را تصدیق کرد و گفت: «ولی من مخفیانه این جا آمده ام و هیچ کس از آمدن من خبر نداشته است». امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «پرسش هایت را با یکی از این دو فرزندم در میان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن می پرسم». امام مجتبی (علیه السلام)زودتر فرمود: «آمده ای این پرسش را بپرسی: فرق حق و باطل چقدر است؟ میان آسمان و زمین چه فاصله ای است؟ مسافت میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چیست؟ ارواح مشرکان در کجا جمع است؟ و...». امام حسن (علیه السلام)به شایستگی به پرسش های او پاسخ داد. سپس درباره این پرسش مرد شامی که کدام ده چیز است که بر یکدیگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محکم آفرید، ولی آهن از آن محکم تر است و آن را قطعه قطعه می کند. مقاوم تر از آهن، آتش است که آهن را ذوب می کند. قوی تر از آتش، آب است که آن را خاموش می سازد و چیره تر از آب، ابر است که آب را به صورت باران جابه جا می کند. قوی تر از ابر، باد است که آن را انتقال می دهد و پیروزتر از باد، فرشتگانند که به آن دستور جابه جایی می دهند. نیرومندتر از فرشتگان «عزرائیل» است که آن ها را می میراند و نیرومندتر از عزرائیل، مرگ است که او را نیز می میراند و از همه این ها قوی تر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است که مرگ را نیز می میراند و خود همواره می ماند.»
مرد شامی که پاسخ تمامی پرسش های خود را گرفته بود، گفت: «شهادت می دهم که تو فرزند رسول خدایی (صلی الله علیه وآله) و به حق علی بن ابی طالب (علیه السلام) از معاویه سزاوارتر بر خلافت و رهبری است».12 این گونه مطالب که نشانگر برتری علمی امام مجتبی (علیه السلام)است، در تاریخ فراوان است.
2. امام جمعه موقت کوفه
یکی از مسؤولیت های مهم فرهنگی امام مجتبی (علیه السلام)در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام علی (علیه السلام)کوفه را ترک می کرد و یا به دلیل عذری نمی توانست نماز جمعه را اقامه کند،این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان می گذاشتند.13
3. قضاوت به جای امام علی (علیه السلام)
از برجسته ترین جلوه های حکومت امام علی (علیه السلام)، عدالت و سخت گیری ایشان در اجرای آن و نیز دادرسی و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفای دیگر در بسیاری از مسائل قضایی، از حل آن ها باز می ماندند و امام علی (علیه السلام)آنان را کمک کرد و حتی خود ایشان نیز گاه این امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (علیه السلام)می سپردند. تا علم او را نیز به دیگران ثابت کند.14 نوشته اند: در دوران خلافت حضرت علی (علیه السلام)، مردی را نزد او آوردند که او را در خرابه ای، کنار جسدی بی جان و خونین یافته بودند؛ در حالی که کاردی خونین نیز در دست داشت. جریان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چیزی برای گفتن داری؟» مرد پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! این اتهام را می پذیرم» علی (علیه السلام) دستور داد که او را برده، قصاص کنند. در این هنگام، مردی با عجله خود را رسانید، در حالی که فریاد می زد: «او را رها کنید! او را رها کنید! او کسی را نکشته و قاتل من هستم؟» امیرالمؤمنین (علیه السلام) از متهم پرسید: «چرا اتهام قتل به خود زدی در حالی که قاتل کس دیگری است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعی نبودم که بتوانم از خود دفاع کنم؛ زیرا چندین نفر مرا بالای سر جسد، با کارد خونین دیده بودند. من گوسفندی را کشته بودم و برای قضای حاجت به خرابه آمدم که دیدم آن مرد در خون خود می غلتد. شگفت زده شدم و در حالی که کارد خونین در دستم بود، این چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع دیدند و پنداشتند که من او را کشته ام». علی (علیه السلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیه السلام)فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبی (علیه السلام) پس از شنیدن صحبت های هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتاری اش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه کریمه «وَ مَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً»15 رها کنید. او فردی را کشته و دیگری را از مرگ رهانیده است. پس هر دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال بپردازید.»
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1ـ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 168.
2ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 293.
3ـ محمد بن محمد بن النعمان العکبری الشیخ المفید، الجمل، ص 170.
4ـ همان.
5ـ اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 112.
6ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 168.
7ـ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن بن علی (علیه السلام)، ج 1، ص 497.
8ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 165 ـ 168.
9ـ حیاة الامام الحسن بن علی (علیه السلام)، ج 1، ص 53.
10ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 161.
11ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281.
12ـ مرد شامی نزد معاویه بازگشت و معاویه نیز پاسخ ها را از قول خود برای پادشاه روم فرستاد، ولی او فهمید که پاسخ ها را معاویه نداده است و به او.
دروازه های آسمان گشوده می شود و زمین، در ستاره باران میلادی بزرگ، به هلهله می نشیند.
در نیمه راه برکت خیز رمضان، رایحه شکوفه های یاس است که کوچه های مدینه را آکنده استچون امام حسن (ع) متولد شد، حضرت فاطمه زهرا به، پدرش علی (ع) عرض کرد: نامی برای او بگذار؛ علی (ع) فرمود: من در نام گذاری بر این کودک بر رسول خدا (ص) پیشی نمی گیرم. چون رسول خدا (ص) آمدند،، و آن کودک را در پارچه زردی
پیچیده ، به نزد آن حضرت بردند. حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به کنار زد و پارچه سفیدی گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به علی (ع) کرده فرموده : آیا او را نامگذاری کرده ای؟
عرض کرد: من در نامگذاری وی به شما پیشی نمی گرفتم! رسول خدا (ص) فرمود : من هم در نامگذاری وی بر خدا سبقت نمی جویم !
در این وقت خدای تبارک و تعالی به جبرئیل وحی فرمود که برای محمد پسری متولد شده ، به نزد وی برو سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوی وبه وی بگو : براستی که علی نزد تو به منزله هارون است نزد موسی ، پس او را به نام پسرها هارون نام بگذار!
جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای تعالی به حضرت رسول اکرم (ص) تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خدای تبارک و تعالی تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام گذاری. رسول خدا (ص) پرسید: نام پسر هارون چیست؟ عرض کرد: « شَبَر» فرمو: زبان من عربی است؟ عرض کرد: نامش را « حَسَن» بگذار ، و رسول خدا(ص) او حَسَن نامید.
طبرى در کتاب ذخائر العقبى روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته:
«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیتبهما فى الجاهلیة»
(حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است که در زمان جاهلیتسابقه نداشته است.)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
بحارالانوار،ج 43، ص 238.
ملحقان احقاق الحق، ج10،ص.448.
«ابن شهرآشوب»، دانشمند بزرگ جهان اسلام، در کتاب مشهور خود به نام مناقب از امام باقر علیه السلام روایت کرده است مردی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتکب گناهی شد. او شرم زده و خجل از کرده خویش، خود را پنهان ساخت، تا آن که روزی حسن و حسین را در کوچه خلوتی مشاهده کرد. آن دو را در آغوش گرفت و بر دوش خود سوار کرد و به نزد رسول خدا آورد و گفت: من به خداوند تعالی و به این دو پناهنده شده ام. رسول خدا صلی الله علیه و آله که زیرکی آن مرد را دید، آن قدر خندید که دست مبارکش را جلوی دهان گرفت. سپس به آن مرد فرمودند: تو آزادی و به امام حسن و حسین نیز چنین گفتند: شما را درباره این مرد شفیع قرار دادم. به دنبال این واقعه این آیه نازل شد: «... و اگر ایشان هنگامی که به خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
بلال حبشى، مؤذن مخصوص رسول خدا، پس از رحلت آن حضرت در مدینه نماند و به شام رفت و در آنجا بود تا از دنیا رفت و قبر وى نیز همان جاست.
ابن اثیر در اسد الغابة روایت کرده که هنگامى که بلال در شام بود، شبى رسول خدا را در خواب دید که به او فرمود:
«ما هذه الجفوة یا بلال!ما آن لک ان تزورنا؟»(اى بلال این چه جفایى است که با ما کردى؟آیا زمان آن نرسیده که به دیدار ما بیایى؟)
بلال غمگین شده، از خواب بیدار شد و به سوى مدینه حرکت کرد، و چون بدانجا رسید، بر سر قبر رسول خدا آمده و خود را روى قبر آن حضرت افکنده، گریست.
در این وقتحسن و حسین نزد او رفتند و او آن دو بزرگوار را به سینه گرفته و مىبوسید، حسنین بدو گفتند:
«نشتهى ان تؤذن فى السحر»!
ما میل داریم در هنگام(سپیده)سحر اذان بگویى!)
بلال بر بام مسجد رفت و چون گفت:
«الله اکبر، الله اکبر»شهر مدینه از شیون و گریه به لرزه درآمد.
و چون گفت:
«اشهد ان لا اله الا الله»شیون مردم بیشتر شد و چون گفت:
«اشهد ان محمدا رسول الله»زنان از خانههاى خود بیرون ریختند، و دیده نشد که مردان و زنان در مدینه بدان حد که آن روز گریستند گریه کنند. (4)
نگارنده گوید: نظیر این داستان درباره حضرت فاطمه نیز در کتاب من لا یحضره الفقیه از ابى بصیر از امام باقر یا حضرت صادق روایتشده که فاطمه از بلال خواست تا اذان بگوید، و بلال-همانگونه که ذکر شد-شروع به اذان کرد، ولى به خاطر تاثر شدیدى که به آن بانوى مکرمه دست داد بلال نتوانست آن را تمام کند
روزی مرد فقیری به آن بزرگوار مراجعه کرد و درخواست کمک نمود.اتفاقاً در آن هنگام امام حسن مجتبی(ع)پولی در دست نداشت و از طرف دیگر از این که فرد تهیدستی از در خانه اش شرم سار برگردد،شرمسار بود،لذا فرمود:«آیا حاضری تو را به کاری راهنمایی کنم که به مقصودت برسی؟
چه کاری؟
امروز دختر خلیفه از دنیا رفته و خلیفه عزادار شده است،ولی هنوز کسی به او تسلیت نگفته است،نزد خلیفه می روی و با سخنانی که به تو یاد می دهم،به وی تسلیت می گویی،از این راه به هدف خود می رسی.
چگونه تسلیت بگویم؟
وقتی نزد خلیفه رسیدی بگو:حمد خدا را که اگر دخترت پیش از تو از دنیا رفت و در زیر خاک پنهان شد،زیر سایهی پدر بود.ولی اگر خلیفه پیش از او از دنیا می رفت چه بسا دختر تو در به در می شد و ممکن بود مورد هتک حرمت واقع شود.
مرد فقیر به این ترتیب عمل کرد.
این جمله های عاطفی در روان خلیفه اثر عمیقی بر جای نهاد و از حزن و اندوه وی کاست و دستور داد جایزه ای به وی بدهند.
آن گاه پرسید:«این سخن از آن تو بود؟»
گفت:«نه،حسن بن علی(ع)آن را به من آموخته است»
خلیفه گفت:«راست می گویی،او منبع سخنان فصیح و شیرین است»
دانلود نرم افزار "امام حسن مجتبی علیه السلام (حق الحقیق)" (برای اندروید)
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...فلسفه صلح امام حسن علیه السّلام با معاویة بن ابو سفیان